شب بود
میان آسمان ستاره ای دمید
ستاره ای که با تمام ساکنان آسمان غریب بود
ستاره ای که شکل نقش بچه ها نبود
ستاره ای که از تمام شش پرش
گلوله پخش می شود
و یک به یک، می خورد به قلب آن
ستاره ها که مست نغمه ی زبور بوده اند
نه
آن غریب آسمان ستاره نیست
مثل اسب قلعه ی تروی
تا همیشه بوی مرگ می دهد...